به نام يكتا آفريننده ي هنر و زيبايي

دلنوشته اصحاب فرهنگ و هنر يزد به اصحاب فرهنگ و هنر فارس
شهر سيلي خورده هذيان داشت / بر زبان بس داستان هاي پريشان داشت
زندگي سرد و سيه چون سنگ / روز بدنامي، روزگار ننگ
غيرت اندر بندهاي بندگي پيچان / عشق در بيماري دلمردگي، بي جان
فصل ها فصل زمستان شد / صحنه ي گلگشت ها گم شد، نشستن در شبستان شد
در شبستان هاي خاموشي / مي تراويد از گل انديشه ها، عطر فراموشي.........
در پاييز 1388 چنين فضايي بر عرصه ي فرهنگ و هنر ديار دارالعلم و دارالعباده يزد مستولي بود. تا اينكه محمود عاليشوندي براي سكان داري اين كشتي طوفان زده به اين ديار فرستاده شد.
كمتر هنرمندي، زانوي غم رها كرد و سر از گريبان مغموم خود برداشت و كمتر صاحب قلمي او را خوش آمد گفت و كمتر صاحب خرد و انديشه اي او را باور داشت. اما او، آستين همت بر زده بود و دلگرم و مصمم در گوشمان صلا داد كه:
پرده بگردان و بزن ساز نو / هان كه رسيد از فلك آواز نو
تازه و خندان نشود هوش و گوش / تا ز خرد در نرسد راز نو
با چراغ محبت و مودتش، سياهي بدبيني و يآس استيلا يافته بر اين فضا شكسته شد. و ديديم كه مصرانه و تلاشگرانه در پي رفع آسيب هاي فرهنگي و دفع موانع رشد و پويايي هنر آمده است. ديديم كه با ((تهديد))، همچون دشمن دوران دفاع مقدس، جنگيد و دلاورانه، چماق تعصب و كج فهمي و خشونت را از گلستان لطيف فرهنگ و هنر، دور ساخت و باغبان شفيق و همراه رفيق گلهاي اين گلستان شد. گلستاني كه اگر باغبان آن، فرصتي بيش از اين مجال اندك دو ساله مي يافت، آباداني پربار تر و لطافتي سرشار تر به مرواريد كوير، مي بخشيد.
براي سخن گفتن از همه ي آنچه كه از توانمندي و تاثير مثبت و صداقت و خوش خلقي و افتادگي و مديريت و درايت عاليشوندي درك كرده ايم، فرجه و مجالي بيشتر بايد جست، بسيار فراتر از اين مقال. اما اين نكته را بايد درباره اين مدير جوان تاكيد كنيم كه او فرهنگ را مي شناسد و هنر را مي داند. خود، صاحب قلم است و در اين وادي، صاحب نظر. او با كلامي نافذ و شيوا به ديگران خارج از عرصه ي فرهنگ و هنر هم مي فهماند كه: هنر يعني روح زندگي و حتي روح دين.
البته براي گوش هاي شنوا و دلهاي بيدار و نه كساني كه:
ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه.....
و اينك، اين باغبان مهربان را تا رويشگاه بوستان و گلستان، شيراز عزيز، بدرقه كرده و صميمانه برايش آرزوي بهروزي داريم.
هنرمندان عزيز و اصحاب هنر و انديشه و فرهنگ استان خوب و غني و فرهنگي فارس
اين مكتوب، دلنوشته اي كوتاه و مجمل بود از سوي برخي اهالي فرهنگ و هنر يزد به شما خوبان و بزرگواران كه وارثان و رهپويان اسلاف روشن ضمير خود هستيد. آن فرهيختگاني كه فارس را به گهواره ادب و هنر ايران زمين، مبدل ساخته بودند. و اين نوشته، تنها و تنها براي ابراز شادباش و تبريك به شما است ، به مناسبت يافتن و داشتن چنين خادم ارزنده اي براي پروردن هرچه بيشتر و بهتر فرهنگ و هنر ديارتان.
باشد كه در زير بارش مهر و عطوفت رحماني و تابش عشق و لطافت انساني، اين ديار باستاني، سرافراز و خرم باشد و بماند.

برخي از اعضاي جامعه فرهنگ و هنر يزد.
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا